یکی از مشکلات اساسی که در فیلم شاهد بودیم رعایت نشدن لحن بازیگران و همچنین عدم توجه به شخصیت پردازی کامل بازیگران بود.
گاهی سرعت ریتم فیلم زیاد میشد و گاهی نماهای دوربین ثابت داشتیم.
میتوانیم اسم فیلم را خانواده علیرضا بنامیم.
چرا که علیرضا به عنوان شخصیت محوری کوشیده اتفاقات خوبی برای خانواده رقم برند و گاها با اینکه در برخی پلان ها دوست داشته نفر اول ماجرا لقب گیرد از جمله مغازه به نام خودش باشد ولی به خاطر پدر و خانواده از خود گذشتگی کرده و تنش های بین خانواده مدیریت کرده است . در فیلم با اینکه شخصیت اصلی لیلا است ولی ما سمپات علیرضا میشویم. کارکتر لیلا به شدت سیاه نمایی است و رابطه پدر و دختری را در فیلم نمی بینیم. کارکتر لیلا بیشتر به عنوان ضد قهرمان است . با اینکه کوشیده خیر خواه برادرانش باشد ولی بیشترین صدمه به پدر وارد کرده است .
با این حال فیلم لحظات جذاب دارد مثل سکانس درد و دل علیرضا با لیلا و صحنه های جذابی مثل تماشای گروهی فیلم کشتی کج
و روبه رو شدن علیرضا با عشق سابق اش در خیابان . فیلم از تعدد خرده پی رنگ ها استفاده کرده است ولی آنها به سرانجام نرسانده است .
در فیلم علیرضا یا نوید محمد زاده به کاتارسیس میرسد و همچنین پدر خانواده هم به کاتارسیس میرسد . کارکتر پدر خانواده نیازدرامتیک اش به دنبال رسیدن به بزرگ فامیل است . کارکتر که به نظرم درباره او سیاه نمایی شده. کارکتر که در پشت هدف رسیدن به بزرگ فامیل با خانواده خود گرم است و گاها با آنها نیز همراه میشود مثل پلان که میگوید مغازه پس بگیرند.
یکی دیگر از مشکلات فیلم شخصیت پردازی کامل نشده بازیگران مکمل است . کارکتر پرویز فرهاد اصلانی پخته نیست و بیشتر حس میکنیم برخی پلان ها هنر ذاتی فرهاد اصلانی است که به درام کمک میکند . یا کارکتر منوچهر که کلی خرده پی رنگ دارد و لحن و دیالوگ های پیمان معادی متفاوت می شود . گاها تمپوی شخصیت بالاست و گاهی آرام. و بقیه برادران همین طور . کارکتر بایرام با اینکه فرعی است ولی به درام کمک زیادی کرده است. در کل فیلم متوسطی است که با اینکه برخی پلان هایش با مخاطب درگیر کرده است و مسائل اقتصادی روز را نیز بیان کرده به علت ستون فقرات فیلم نامه و مشکلاتی که بیان کردم فیلم نمیتواند با مخاطب همزاد پنداری کند .
امیررضا صفایی